1.0 Strict//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd"> دفتر این عشق بسته شد...
مرضیه و سعید

گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟

سلام به همه ، حالم خوب نی ، صبح بیمارستان بودم بخاطر بدحالیم...بعدشم گفتم حالا که امروز مدرسه نرفتم ، حداقل از فرصت استفاده کردم و رفتم دندونمو عصب کشی کردم...واسه همین درد دارم الانه...

اما دردی که قلبم داره تحمل میکنه در برابر این هیچه...

تنها شدم...تنهای تنها....تا قبل از این حداقل سعیدم اسماً کنارم بود ولی حالا...

حالا دیگه اسمشم متعلق بمن نیس و دیگه شبا نمیتونم با خیال اغوشش بخوابم...

فقط خدا میدونه چقد داره بهم سخت میگذره،که گریه نکنم،که نابود نشم،که خودکشی نکنم...

از حالا به بعد،سعید توی خیالم مال منه،فقط و فقط توی رویاهام میتونم داشته باشمش،بغلش کنم،ببوسمش...اون منو خانومم صدا کنه و من بهش بگم عشقم،شبای مهتاب دلتنگ هم باشیم و به امید بهم رسیدن روزا رو پشت سر بگذاریم...

از حالا تا وقتی که بدونم ازدواج نکرده عاشقش میمونم،اما وقتی که مال یکی دیگه شد،حق ندارم توی خیالم اونو مال خودم بدونم،بدون خیال داشتنش هم نمیتونم زندگی کنم...پس شبی ک قراره ازدواج کنه،منم یه گوشه دنیا توی خلوت و تنهایی خودم میمیرم...

چقد برام سخته عادت کنم به نبودنش،چطور میتونم قبول کنم که دیگه نیس،دیگه رفته،دیگه مال من نیست...

نه خداحافظشو شنیدم،نه رفتنشو دیدم...خدایا...خدایا چطور باورکنم؟؟

میدونم هیچوقت اینجا نمیاد...اما اگه اومد و اینارو خوند...میخوام بدونه که نفرینش نمیکنم،درسته که بهم بدهکاره و باید پس فردا پیش عادل ترین قاضی جوابگو باشه،اما...

شاید متوجه نبوده که با اینکارش چه ضربه ای داره به من میزنه...شایدم براش مهم نبوده...اما دقیقا بلایی سر من آورد که یه روزی عشقش سرش آورده بود...کسی چ میدونه،شاید منم بخشی از این زنجیره باشم،شاید این زنجیره بازم ادامه پیدا کنه و من زخم خورده،ندونسته به قلب کسی که عاشقم شده زخم بزنم...وای خدایا نه...از این به بعد خودمو توی تنهاییام حبس میکنم تا مبادا کسی عاشق بشه...درستش همینه...

نهایتا یکی دوسال افسردگی بگیرم ، حالا مهم نیس که این دوسال مهمترین سالای زندگیمه و سرنوشت ساز ترینش...بعدش دیگه مطمئنا موفق میشم قلبمو بکشم و بشه یه آدم سرد بی احساس ، که فقط نفس میکشه و زنده است ولی زندگی نمیکنه....

و برای سعیدم...که دیگه سعید من نیست...براش آرزوی خوشبختی میکنم...امیدوارم به عشقی که آرزوشو داشت برسه...و به فکر من نباشه...من دیگه به تنهاییم عادت کردم...

اینم نامه ای که برای تولدش نوشته بودم...نامه ای که هیچوقت خونده نشد:

http://s1.picofile.com/file/8124751992/%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF.jpg

http://s1.picofile.com/file/8124751742/%D9%85%D9%86_%D9%88_%D8%AA%D9%88.png

 

امیدوارم شبا راحت بخوابه،بی عذاب وجدان،بدون احساس پشیمونی...راضی به اذیت شدنش نیستم...برای همینم دیگه نمیرم سمتش ، تا فک کنه فراموشش کردم ، تا فک کنه عشقم عشق دوروزه بوده و با بی وفاییش از بین رفته ، بذار خیال کنه من خوشحالم ، خوشبختم ، زندگیم مثل قبله ، بذار خیال کنه بیخیال بیخیالم...اینجوری بهتره...

♫♫♫

خیال کن ، روزگارم رو به راهه

خیال کن ، رفتی و دلم نمرده

خیال کن ،مهربون بودی و قلبم

 

کنار تو ازت زخمی نخورده

خیال کن ،هیچی بین ما نبوده

خیال کن ،خیلی ساده داری میری

خیال کن ،بی خیال بیخیالم

شاید اینجوری آرامش بگیری

گذشتی از منو ساکت نشستم

گذشتی از منو دیدی که خستم

تو یادت رفته که توی چه حالی

کنارت بودمو زخماتو بستم

خیال کن ، که سرم گرمه عزیزم

خیال کن ،بی تو هیچ دردی ندارم

خیال کن ،زمستونه ولی من توی شبهام

شب سردی ندارم

خیال کن ، قلب من شکستنی نیست

خیال کن ، حقمه تنها بمونم

خیال کن ، عاشقم بودی ولی من

شاید قدر تورو هرگز ندونم

 

 

اینم همه ی پستای وبلاگ به ترتبی از اول تا آخر برای کسی که میخواد بدونه چی گذشت بر من توی این یکسال و دو ماه...البته امیدوارم متوجه بشین که این پستا اکثرا مال موقع های ناراحتیم بوده ، کم لذت نبردم توی این یک سال ، سعیدمن خیلی بهتر از اینی بود که شما بخواین با خوندن این پستا راجبش قضاوت کنین ، خواهشا توهین نباشه توی نظرات...

افتتاحیه

 خر کیف!

دوست دارم...

.......

آخی...

یاس و امید

تست عشق سنجی...

 نگرانم...

نمیدونم...

به خیر گذشت...

سلام...

.......

تموم شد...

پوفففففففففففف

حالم خوب نیست...

تولد...

خوبم...

سلام...

پوووووووووووووووووووووف!

هعی خدا...

دلم گرفته....

خدا رو شکر...

پست جدید...

امید...

4 روز گذشت...

حالم خوب نیست...

هعی خدا...

پشیمونم...

خوش بین باش...

فرصت دوباره...

حس خوب...

من چقد خوشبختم....

نمیدونم...

روز اول...

روز دوم...

روز سوم و چهارم و پنجم...

اولین دیدار....

اولین روزه...

حس خوب...

اولین قهر...

یک سال گذشت...

آرامش...

امشب تنهام...

.........

و پایان.....

باید رفت...

شروع دوباره...

مـــــن اگــر عــروس تــــــــــو باشـم...

تجســم کـن کنـارت بـاشـد...

یکی از آرزو هام این هست که ...

دلم گرفته...

اولین سالگرد...

دلتنگی...

حالم بده...

انتظار...

حس خوب...

دفتر این عشق بسته شد...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 24 آبان 1393برچسب:,ساعت 19:58 توسط ..:: Marziyeh ::..| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



ارکیدو - آتلیه عکاسی - اوکسیژن - یک گرافیک | زمرد آگهی - درگاه پرداخت